سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم دشمن آنند که نمى‏دانند . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 90 مرداد 27 , ساعت 6:27 عصر

علم‌گرایی شتاب‌زده

از دیگر عومل مؤثر بر تفسیر، پیشرفت دانش است. رشد و پیشرفت علم و دانش در گسترة زمان و آغاز دورة بلوغ فکری و شکوفایی عقلانیت بشری، از برخی رازهای عالم پرده برداشته است. مطالعات وسیع در عرصه فیزیک، شیمی، کیهان شناسی، علوم انسانی و اجتماعی انبوهی از اطلاعات و دانسته‌ها را به جامعه عرضه کرده است که با دوره‌های قبل قابل مقایسه نیست. این آگاهی در تحول فهم مفسران از قرآن و پدید آمدن بحث‌های جدید موثر بوده است. پرواضح است که پیشرفت علوم در فهم دین مؤثر است. معرفت یک دانشمند نسبت به صفات جمال و جلال حق و شناخت او از مدیر و مدبّر بودن صانع جهان و وجود ناظم واحد در کیهان بسی فراتر از موحد غیر دانشمند است. عقاید دینی یک دانشمند متدیّن بر اصول و پایه‌های متقنی استوار است که تخریب باورها و اعتقادات او را ناممکن می‌سازد. دین‌شناس عالم، دین را از روی بصیرت دریافت می‌کند و تصویری که از دین در ذهن او نقش می‌بندد تصویری روشن و واضح است. نوع خداشناسی، انسان شناسی و کیهان شناسی او با دیگران متفاوت است. چنین شخصیتی در جمع میان خدا، انسان و طبیعت تضاد و تعارضی نمی‌بیند، بلکه شناخت کامل هر کدام را وابسته به اطلاع کافی از دیگران می‌داند. در چنین نگرة ایمانی دانش بیشتر مایة درک بهتر اصول و مبانی دین است. اطلاعات و آگاهی‌های صحیح برون قرآنی می‌تواند برداشت‌های تفسیری را توسعه دهد و یا به تضییق دامنة معنایی آیات منجر شود. داشتن اطلاعات گسترده در زمینه‌های مختلف زمینه‌ای را فراهم می‌آورد تا مفسر با ذهن و ضمیری باز با مسائل قرآنی برخورد کند و به گونه‌ای آیات را تفسیر نماید که با داشته‌های علمی و دانسته‌های اجتماعی و انسانی مخالف نباشد. این بدان معنا نیست که مفسر تلاش خود را در تطبیق یافته‌های علمی بر آیات قرآنی به کار می‌بندد و هماره درصدد آن است که بفهماند قرآن نیز چنین نظریة علمی را بیان نموده است. بلکه از آن جهت مفید است که مراجعه کنندة به متن قرآن با اطلاع از جهان پیرامون خود و تحولات دنیای علم و معرفت بشری، که همه دستاورد عقل است به آیات هدایتگر الهی می‌نگرد و به هیچ روی تباینی میان آن دو نمی‌بیند. از این رو نه به نفی دین حکم می دهد و نه به پیشرفت‌های بشری و دستاوردهای مادی پشت پا می‌زند. فراتر از آن آگاهی از فضای علمی جهان موجب می‌شود مفسر در برداشت آیات قرآنی و استنباط از روایات اهل بیت (ع) گرفتار خطا و مغالطه نشود. لازمة سازگار دیدن دین و دنیای جدید آن است که پاره‌ای از آراء و اندیشه‌های حوزة تفسیر که از مسلّمات دینی به حساب نمی‌آیند را به کنار نهیم و بکوشیم که میان مطالعات قرآنی و دستاوردهای تمدن بشری همگونی و نزدیکی برقرار سازیم. این عمل باعث می‌شود که از دستاوردهای عقل در فهم جهان استفاده نموده و آنها را بر اساس اصول و اهداف کلی برای زندگی دنیوی به کار بندیم. پیش شرط اصلی استفاده از داده‌های علوم تجربی و انسانی در فهم قرآن آن است که اولاً داده‌های این علوم به روشنی اثبات شده باشد و از دایرة فرضیه‌ها به جهان قوانین علمی قدم گذارده و حتی در مواردی جنبة حسی به خود گرفته باشد. برای نمونه گردش زمین به دور خود و به دور خورشید، وجود گیاهان نر و ماده در جهان طبیعت، تلقیح گیاهان در عالم نباتات، برخی مسائل مربوط به جنین و از مواردی است که تقریباً از قوانین مسلم و یقینی علمی تلقی می‌شوند و می‌توان از آنها در فهم آیات بهره گرفت. ثانیاً مواردی از آیات قرآن کریم که در فهم آنها از اطلاعات علمی کمک گرفته می‌شود می‌بایست گویای مسائل علمی باشد و به طور صریح یک مطلب علمی را بیان کند، به گونه‌ای که طبق قواعد ادبی، استنباط معانی علمی از ظواهر الفاظ ممکن باشد و حاجتی به توجیه‌ها و تفسیرهای مخالف ظاهر نیفتد . شاید برخی این گونه پندارند که وابسته کردن فهم قرآن به دستیابی علوم و معارف بیرونی، با تبیان بودن قرآن و شمول آن در تعارض است. بر این مبنا قرآن در محتوا و مفهوم خود وابسته به غیر خود است و علوم بیرونی به تکامل معانی آن کمک می رساند. بی‌شک این تصور، تصوری بیراه و ناصواب است. استفاده از علوم و معارف بیرونی در فهم بهتر معارف قرآنی استفاده از غیر قرآن نیست. چرا که اولاً این علوم و معارف مورد تأیید صاحب شریعت است و ثانیاً استفاده از علوم بشری در فهم معارف الهی، به منظور رفع نقص از معارف الهی صورت نمی‌گیرد بلکه برای زدودن نقص از فهم بشری است. فهم بشری در رویارویی با معارف ناب الهی در زمان انقطاع وحی به جز کوره راه عقل، که خود رسول باطنی است وسیله‌ای کارآمدتر نمی‌یابد.

تحصیل علوم تجربی و مانند آن ظرفیت دل را گسترش می‌دهد و توانایی فهم و تحمل معارف قرآنی را بالا می‌برد و به انسان شرح صدر می‌دهد. هر قلبی که از اندیشه‌های مستدّل برخوردار باشد آمادگی آن برای تحمل و دریافت علوم قرآنی بیشتر است و هر چه انسان در اندیشة جهان آفرینش از آیات کتاب تکوین خداوند بهره ببرد، قدرت او در فهم آیات کتاب تدوینی و قرآن کریم افزون‌تر می‌گردد.

آن گونه که گذشت استفاده از دستاوردهای علمی و عقلی به معنای تطبیق یافته‌های علمی بر آیات جاودان الهی نیست، بلکه این یافته‌ها به مثابه ابزاری در فهم بهتر قرآن مورد استفاده قرار می‌گیرند. این یافته‌ها سبب تقویت شمّ فلسفی و علمی انسان و مایة شکوفایی ذهن مفسر می‌‌گردد و او را قادر می‌سازد که از قرآن به صورت کامل‌تری بهره‌بردارد.ابن عباس فهم‌پذیری و تفسیر برخی آیات را در پرتو زمان و گذر ایام ممکن دانسته است. به باور برخی مفسران پیشرفت علوم و تکامل عقول در گذر زمان این زمینه را فراهم می‌آورد تا مدلول عقلی و علمی برخی آیات رخ نماید و برای مفسر قابل فهم گردد.

زرکشی (د. 799 ق.) بر این باور است که در قرآن غرائبی وجود دارد که جز با فراگیری فنون مختلف قابل فهم نیست. همو می‌گوید: «مَنْ کَانَ حَظُّهُ فِی الْعُلُومِ أَوْفَرَ، کَانَ نَصِیبُهُ مِنْ عِلمِ الْقُرآنِ أَکثَرَ». این سخن را یک قرآن پژوه قرن هشتم بیان داشته است و از واقعیتی سخن می‌گوید که رگه‌هایی از آن در عمل مفسران هویداست. مفسران آگاه به علوم و معارف زمان خود که از اطلاعات بیرونی فراوانی برخوردار بوده‌اند در تفسیر قرآن به برداشت‌های جامع‌تر و راهگشاتری دست یافته‌اند. شکی نیست که معلومات زبان شناختی به عنوان پایة اصلی فهم آیات بستری مناسب برای تفسیر فراهم می‌آورد، ولی در قرآن آیاتی وجود دارد که موضوع آنها پدیده‌های طبیعی و جهان مادی و ارتباط آنها با یکدیگر است. قرآن در طرح مباحث عقیدتی و اخلاقی از این پدیده‌ها سود جسته است. به دلیل زبان واقع‌گرای قرآن در این آیات و تجربی بودن موضوع آن، داده‌های تجربی زمینة لازم برای رسیدن به نکات ظریف مورد اشاره در آیه را فراهم می‌آورد. آگاهی از روش، قواعد و قوانین این علوم و به کارگیری آن، به مفسر این اجازه را می‌دهد تا در شناخت موضوعات و قضاوت دربارة داده‌های به دست آمده به روش تجربی وارد عرصة تفسیر شود. از این رهگذر نکات و ظرایفی از آیات برای مفسر امروزی روشن می‌شود که این ظرایف، به علت ناآگاهی از چشم مفسران گذشته پنهان می‌ماند و چه بسا که تفسیری سطحی و نادرست از آیات ارائه می‌شد. با نگاهی گذرا به تفاسیر گذشته و حال درمی‌یابیم که در دورة نزدیک به زمان ما فهم و تفسیر نسبتاً صحیح برخی از این آیات ممکن شده است. این امر روشن می‌نماید که فقط داشتن معلومات عمیق زبان شناسی برای فهم آیات کفایت نمی‌کند، هر چند این معلومات شرط لازم برای فهم است ولی شرط کافی نیست و آگاهی‌ها و اطلاعات دیگری نیز مورد نیاز است.

با این همه برخی مفسران در بهره‌گیری از دانش‌های نوین بشری در تفسیر به ورطه افراط افتاده اند. علم‌زدگی در تفسیر قرآن نمونه‌ای از موارد تفسیر به رأی است؛ چرا که تطبیق نظرات مختلف علمی در حوزه‌های متعدد بر آیات قرآن و نشان دادن آیات مربوط به هر کدام از علوم مورد ادعا در قرآن کریم امکان ندارد. اگر چنین رویکردی را در مورد قرآن در پیش گیریم چاره‌ای جز تأویل‌های ناروا و تحمیل تکلف‌آمیز نظرات علمی بر قرآن نخواهیم داشت. در بحث انتظار بشر از دین بیان شد که عدم مرزبندی صحیح انتظار و توقع مفسر از قرآن موجب بروز چنین مشکلات و مسائلی می‌شود. بیشتر مفسرانی که با عینک علمی به آیات قرآن نگریسته‌اند در تحلیل خود از جامعیت دین و تبیین گسترة موضوعی و محتوایی آموزه‌های قرآنی راه صحیحی را نپیموده‌اند. آنان تبیان بودن قرآن را به این مفهوم دانسته‌اند که قرآن دایره‌المعارفی بزرگ است که تمام جزئیات علوم در آن آمده است، حال آنکه تبیان بودن قرآن در حوزة اموری است که به هدایت نوع بشر منتهی می‌شود. جامعیت قرآن به معنای اشتمال قرآن بر مجموعه اموری است که به تحقق هدف نهایی قرآن کمک می‌کند. اهداف قرآن عبارت است از: هدایت به سوی رشد، شکوفاندن بذر ایمان، تقوی و احسان، حرکت در مسیر عبودیت الهی و رسیدن به قلة معرفت و بندگی خداوند. شکی نیست که هیچ یک از این اهداف به طور مستقیم به قوانین تجربی نیاز مبرم ندارد. اما آنجا که قرآن در مواردی به حقیقتی علمی ـ تجربی به صورت گذار اشاره دارد از این روست که با یک حقیقت هدایتی و ارشادی پیوند نزدیکی داشته و با آن گره خورده است. پیش‌گویی قرآن در خصوص نهایت عالم هستی که با مسالة قیامت و سرنوشت بشر مرتبط است از این نمونه است.

نیز قرآن بیشتر به مسائلی نظر دارد که از حوزة عقل و اجتهاد بشر خارج است و اموری که چنین ویژگی‌ای را نداشته‌اند و یا در بستر زمان و تغییر شرایط دچار تحول می‌شوند با ارائه راهکارهای معینی به انسان واگذار شده است. اعجاز علمی قرآن را بیشتر می‌توان در این زمینه دانست که انسان را در جوّ علمی قرار داد و همة روزنه‌های درک و معرفت او را برای نگرش به معارف گشود. متون دینی به ویژه قرآن دربارة بسیاری از پدیده‌های طبیعی و انسانی سخن گفته و مسلمانان در طول تاریخ کوشیده‌اند که این مضامین را تفسیر و تحلیل نمایند. تفسیر این موضوعات نمایانگر میزان پیشرفت علمی و عقلی مفسران هر دوره است. البته هیچ یک از آنان که به تفسیر این پدیده‌ها پرداخته‌اند ادعا ننموده‌اند که تفسیر این پدیده‌ها عین اسلام است، بلکه بر این باور بوده و هستند که تفسیر این گونه پدیده‌ها به عقل بشری وانهاده شده است. تحلیل‌های علمی از آیات قرآن را نمی‌توان به سادگی قبول و بر قرآن تحمیل کرد. کوتاه سخن آن که قرآن طرح موضوعات علمی را وسیله‌ای برای هدایت انسان و برانگیختن قوة تفکر قرار داده و او را به نگرش بر جهان پیرامون خود دعوت می‌کند.

وجود آیات علمی در قرآن دلیل بر آن نیست که قرآن در صدد تشریح مسائل مختلف علوم طبیعی است، بلکه بر دعوت قرآن به طلب علم و کشف رازهای نهفته در طبیعت دلالت می‌کند. برخی این گونه می‌پندارند که برای نمایاندن اعجاز قرآن و شمول آن، باید تمام علوم و اکتشافات و اختراعات را در بیانات قرآنی جستجو نمود و به تشریح آن پرداخت، حال آن که «قرآن برای قبولاندن غنای خود به مدیحه‌سرایی نیاز ندارد و غنی‌تر از آن است که اجازه دهد داعیة علم‌گرایانه برای مدتی دراز رشد کند».

استفاده از اطلاعات علمی در تفسیر آیات نباید به تطبیق آیات بر مباحث علمی و تفسیر علم‌گرایانة صرف از قرآن منجر شود، بلکه مقصود آن است که مفسر از یافته‌های علمی در فهم بهتر آیات کمک جوید. به بیانی روشن‌تر، استفاده از دستاوردهای علمی به مرحلة پیشینی تفسیر مربوط می‌شود که همان مقام فهم است نه مرحلة پسینی آن که تطبیق آیات بر مصادیق و موضوعات را شامل می‌شود.

پیشینة گرایش علمی در تفسیر به روزگار عباسیان برمی‌گردد. در آن زمان پس از فتوحات بزرگ اسلام در امپراطوری‌های چند هزار ساله، برای اولین بار کتاب‌های علمی و فلسفی دیگر ملل به زبان عربی ترجمه شد. نخستین نمودهای تفسیر علمی در میان مفسران شیعه را می‌توان در تبیان شیخ طوسی (د. 460ق) مشاهده کرد. این تفسیر که در زمره تفاسیر مهم و جامع شیعی است در مواردی از تفسیر آیات به مبحث علمی به صورت گذرا اشاره نموده است. برای نمونه شیخ طوسی ذیل آیه «الذی جعل لکم الارض فراشا و السماء بناء » به نقد عقیدة منتقدانی پرداخته است که کروی بودن زمین را با فراش بودن آن ناسازگار می‌دانستند.

وی تصریح می‌کند که تصور برگرفته از مفهوم فراش درست است و با کروی بودن زمین که در علم هیأت مطرح است هیچ گونه منافاتی ندارد. وی همچنین آسمان‌های هفت‌گانه را به افلاک تفسیر می‌کند؛ آن گونه که در مباحث نجوم و هیأت آن زمان مطرح بوده است.

ابوحامد غزالی از بزرگان صوفیه و درگذشته به سال 505 قمری، در زمینة ترویج نگاه علمی در گسترة علوم اسلامی تلاش زیادی نمود. نظری بر دو کتاب احیاء علوم الدین و جواهر القرآن مؤید این نظر است که وی اول کسی است که پایه‌های نظریة تفسیر علمی از قرآن کریم را پی ریخت. هر چند قبل از وی در تفسیر تبیان اشاراتی کوتاه به این روش شده بود، ولی به طور کلی این گونه مباحث در فهم و تفسیر قرآن بازتاب چندانی نداشت. بعد از پی ریزی این دیدگاه، فخر رازی (د.606ق.) با نگارش تفسیر مفاتیح‌الغیب که به تفسیر کبیر شهرت یافته است به این اندیشه جامة عمل پوشانید. او هر آنچه از دستاوردهای علمی و فرهنگی‌ای که در فضای اجتماعی آن روزگار رخ می‌نمود را بر آیات قرآن تطبیق داد. هم از این روست که اندیشمندان اسلامی در توصیف تفسیر او گفته‌اند: «فخررازی در تفسیر خود، هر مطلبی را به جز تفسیر قرآن بیان نموده است». این ادعایی بدون دلیل نیست. در مواضع متعدد از تفسیر فخررازی نتیجة پیش گفته قابل وصول است. برای نمونه او در تفسیر آیاتی از سورة نحل که به نحوة زندگی زنبور عسل و فرآورده‌های این حشره و فواید آن اشاره دارد به طور مفصل شکل هندسی ساختمان کندو را شرح داده و قوانین حاکم بر زندگی گروهی زنبورها را بیان نموده است؛ آن گونه که یک دانشمند علوم طبیعی در زمینة جانورشناسی به تشریح این موضوعات می‌پردازد. بیضاوی در گذشته به سال 691 قمری نیز با تألیف انوار التنزیل و اسرار التأویل در زمرة رهروان این راه قرار گرفت.

اما در میان مفسران شیعه پس از شیخ طوسی تا قرن یازدهم، یعنی حدود شش قرن، گرایش علمی رونق چندانی نداشت تا اینکه در قرن یازدهم با ظهور ملاصدرا و تألیف تفسیر القرآن الکریم، گرایش علمی و فلسفی رونق گرفت. بعد از ملاصدرا، دیگر مفسران توجه چندانی به این روش ننمودند به طوری که در تفاسیر فیض کاشانی، علامه شبّر و اثری از این شیوه نیست تا اینکه در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم علم‌گرایی شکل تازه‌ای به خود گرفت.

مسلمانان در این برهة تاریخی برای برون رفت از عزلت سیاسی و اقتصادی که نقطة اوج آن اواخر قرن 18 میلادی بود ناگزیر شدند که برخی از جنبه‌های مادی موجود در فرهنگ غرب را اقتباس کنند، چرا که می‌بایست خویش را با نیروهای جدید دنیوی پیوند زنند تا در مقابل دشمنان خود تاب مقاومت داشته باشند. شکست‌های نظامی مسلمانان سرآغازی برای تحول در نگرش مسلمانان به دانش دنیای نو بود. آشنایی با تمدن غرب که زندگی مسلمانان را متحول ساخته و عقب ماندگی‌های آنان را بیش از گذشته به آنان می‌نمایاند زمینه‌ای را برای تحول در نگرش به میراث کهن فکـری و ایمـانی ایشان فراهم آورد و این خود بستری برای رشد و امتداد اندیشه‌های علم‌گرایانـه در تفسیر که از گذشته وجود داشت پدید آورد که در قرن بیستم رشد فزاینده‌ای به خود گرفت.

احیای دین و فکر دینی، ایجاد هماهنگی میان علم و دین و رفع شبهة تناقض میان این دو، تحول معرفت دینی و تکامل آن و تأثیر علمی و فرهنگی ملت‌های تازه مسلمان را می‌توان از دیگر عوامل روی آوری و رشد تفسیر علمی قلمداد کرد.

ــــــــــــــ

برای پرهیز از اطاله سخن ارجاعات علمی این متن حذف گردیده است. در صورت درخواست خوانندگان عزیز مراجع علمی این بخش ارائه خواهد شد.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ